عشقم آیاتایعشقم آیاتای، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
آیسوآیسو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آیاتای وآیسو دو ماه مامان و بابا

دختر نازم پایان شش ماهگیت مبارک

فدای دختر نازم امروز شش ماهتو تموم کردی و قدم تو هفت گذاشتی عزیزم امروز صبح رفتیم خونه بابا جون تا بریم واکسناتو بزنن بمیرم برات موقع زدن خیلی گریه کردی ولی بعدا ماشاله هزززززاااااااااااااار مااااااااشاااااااااااله اصلا نه اذیت شدی نه تب کردی بعد از ظهر هم بابا جون مارو اورد خونمون تو راه هم کیک تولد شش ماهگیتو خریدم اومدیم شام گذاشتیم تا بابایی از سر کار اومد بعد از چندتا عکس شامو کیکو چای     عزیزم بابایی میگفت این لباس خوشگم هدیه والنتاینه برا تو           فدای موهای پریشونت بشم امروز خانومی که واکسناتو زد خیلی به موهات خندید که این چهارتا موی جلویی...
27 بهمن 1392

بدون عنوان

            قربون دختر نازم بشم از 20 بهمن 92 کاملا برمیگردی و یادت هم نرفته هر روز امتحان میکنم ببینم خدایی نکرده مثل بابا گفتنت فراموش نکرده باشییییی     ...
26 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام دختر گلم فدات بشم میخوام از این هفته بگم عزیزم این هفته اتفاق زیاد مهمی نیوفتاد فقط نچرخیده میخوایی بشینی مثل هفته های قبل رفتیم خونه بابا جون اونجا کلی با دایی خاله مامان جون باباجون بازی میکنی همه به خاطر تو با هم دعوا میکنن تو اتاق از خواب بیدار میشی صداتو هر کس زود شنید اون سعی میکنه زودتر بردارتت وقتی بر میگردیم خونمون یه روز بعد بابام و مامانم میان یه ساعتی سر میزنن میگن امروز تا شب شارژ شدیم راستی امروز داشتیم صبحانه میخوردیم یه لحظه متوجه شدیم که صدای کاغذ میاد اومدیم دیدم از بالش خودتو انداختی پایین رفتی تو ورقه امتحان های بابا فک کنم میخواستی خودت اصلاحشون کنی ...... ...
18 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم سلام نور چشمم شرمنده که مدتی میشه عکسی نزاشتم تو این مدت میخواستم هم شیرخشک بدم هم شیر مادر ولی تو نه اونو خوردی نه شیر مامانی رو ، برا همین بی خیال شیر خشک شدم و مثل قبل شیر مادر میخوری یکم لاغر شدی برا همین درگیر غذای تو بودم اینم چندتا عکس از مدت.....
14 بهمن 1392